.
.
اجازه هست عشق تورو تو کوچه ها داد بزنم ؟
رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟
اجازه هست مردم شهر قصه مارو بدونن
اسم منو عشق تورو توی کتابا بخونن
اجازه هست که قلبمو برات چراغونش کنم
پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونیش کنم
اجازه می دی تا ابد سر بزارم رو شونه هات
روزی هزارو صد دفعه بگم که می میرم برات
اجازه می دی که بگم حرف عاشقانه هام تویی
دلیل زنده بودنم درد ترانه هام تویی
اجازه دارم به همه بگم که تو مال منی
ستارها اینو میگه که تو اقبال منی
اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم
بگم می خواهم بخاطرت سر به بیابون بذارم
اجازه تو دست تو اجازه من دست تو
خنده من خنده تو شکست من شکست تو
آره عزیز اجازه هست قصه ام را با انتظار با تو ادامه بدم ؟!
منتظرم به قاصدک از تو خبر بیاره
به قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره
بیاد و همراه خودش تو این شبای بی کسی
خورشید چشمای تو رو تو اینه ها بیاره
بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ
بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل
یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم
یه بی نشونی که می خوام از تو نشونه بگیرم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد
تومثل یک معجزه ی حقیقی
تو لحظه های بیم و نا امیدی
که در غروب آخرین دقایق
از آسمون به داد من رسیدی
من آخرین امید این نگاهو
به لحظه ی اومدن تو بستم
بیا که در نهایت صداقت
به انتظار دیدنت نشستم
وقتی چشمام پر اشکه وقتی قلبم بی قراره
وقتی پابه پای ابرا چشم من بارون می باره
وقتی مثل یه پرنده میرم و گوشه می گیرم
وقتی با نبودن تو توی هر لحظه می میرم
با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم
من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم بی قرارم
وقتی خواب تو می بینم خواب عاشقونه ی تو
وقتی که قطره ی اشکو می بینم رو گونه ی تو
وقتی قلب عاشقم رو پیش پای تو می ذارم
وقتی که بلور اشکو واسه تو هدیه می یارم
با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم
من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم
تو که نیستی تو که نیستی قلب عاشق بی قراره
آرزوی تو رو داشتن باز تو رو یادم می یاره
تو بدون که بی تو هرگز شب من سحر نمی شه
جز تو چشمام واسه هیچکس نمی باره تر نمی شه
هنوزم حس نیازت از تو قلب من نرفته
کاش بدونی کاش بدونی زندگی بی تو چه سخته
تنهاکسی که قلبت وپس نمی داد
برای دوست داشتن تو فرصت رو از دست نمی داد
اینو بدون اون غریبه من بودم
توقعم زیاد بود برای تو کم بودم
به رسم بی وفایی دل به نگام نبستی
به خاطر غرورت زدی من و شکستی
دلم داره می سوزه از این همه دورویی
قند تو دلت اب می شه چقدر بی چشم و رویی
این و بدون برای من دنیا به اخر رسیده
دل غریب و بی کسم از عشق تو خیر ندیده
خدا کنه که نفرینم دامنت و بگیره
با هم برابر می شیم وقتی دلت بمیره
برو هواتو ندارم برام یه خط قرمزی
حتی دیگه نمی خوامت برای من بی ارزشی
یکی بود یکی نبود یه دروغ کهنه بود
یکی موند یکی نموند حرف راست قصه بود
یکی موند با غصه ها،به غم عشق مبتلا
یکی رفت چه بی وفا،با دو رنگی آشنا
اونکه موند ریشه پوسوند،دلشو غصه سوزوند
نالش از دیوه نبود،پشتشو دوری شکوند
زیر آوار جفا دل دادش به هر بلا
با همه عشق و وفا راهی شد تو قصه ها
اونکه موند یه قصه ساخت اما هی هستی شو باخت
قصه ها به سر رسید ،اون به عشقش نرسید
هیشکی خوابشو ندید،گل یادشو نچید
گم شدش تو قصه ها،توی شهر عاشقا .
به ساده ها . توجه ای متواضعانه به هر آنچه که
در رویاهای کودکانه آموختم به چیزی که به من تعلق ندارد فکر نکنم اما ناگهان او همه ی فکرم شد
عشق نمی پرسه عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی . عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی . عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه: باعث می شی قلب من به ضربان بیفته . عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی . عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه: دوستت دارم